از دختر کوچولو به دختر کوچولو
سلام دختر کوچولو این روزها ی پر از شلوغ حسابی منو از تو دور کرده بود ... حسابی ما رو مشغول رفت و آمدبا آدمها کرده بود ... مشغول آداب دنیای آدمها ... به خاطر همین ها ، الان حسابی دلم برات تنگ شده ... برای دختر کوچولویی که من مادرشم. هوا اینجا مثل همه ی حال و هواهای آخر بهار ِ هر ساله... گرم و ابری ... و به قولی ،گاهی هم آسمون با رعد های بزرگ ، سینه صاف می کنه... ومن اینجا تو این خونه ی نزدیک کوه ... در ارتفاعی که هنوز نه به خدا نزدیکم نه به زمین ... دارم برات می نویسم. امروز ، امروز همین دم دمای ظهر آخرین مهمونهامون هم از خونمون رفتن و هوا ابری شد و بارونی زد ... کوچه خلوت شد ... و زنی با زنبیلی از اون ...
نویسنده :
مامان تو
12:20